لطیفه مرغ با فکر
روزی دخو از بازار رد میشد که دید عده ای برای خرید پرندهی کوچکی سر و دست میشکنند و روی آن ده سکهی طلا قیمت گذاشتهاند. دخو با خودش گفت مثل اینکه قیمت مرغ این روزها خیلی بالا رفته. سپس با عجله بوقلمون بزرگی گرفت و به بازار برد، دلالی بوقلمون ملا را خوب سبک سنگین کرد و روی آن ده سکهی نقره قیمت گذاشت. دخو خیلی ناراحت شد و گفت: مرغ به این خوش قد و قامتی ده سکهی نقره و پرندهای قد کبوتر ده سکه ی طلا؟ دلال گفت: "آن پرندهی کوچک طوطی خوش زبانی است که مثل آدمیزاد میتواند یک ساعت پشتسر هم حرف بزند." دخو نگاهی انداخت به بوقلمون که داشت در بغلش چرت میزد و گفت: "اگر طوطی شما یک ساعت حرف میزند در عوض بوقلمون من دو ساعت تمام فکر میکند."
* * * * *
سلام دوست عزیز همشریی من با عرض پوزش وبلاگ خوبی دارید ولی یه چیزهای کم داره 1.چه رشته ای هستید و بلاگتون در مورد چه مطالبی است.
2.در مورد خودتون هم کمی بنویسید.
3.سعی کنید از این اسکریپت های اضافی استفاده نکنید.
در ضمن یکی از این اسکریپت ها تون مشکل داره همن که زیر ادرس بلاگ اسکی می باشد .
باز هم پوزش میخواهم بی ادبی من را ببخشید .
خوشحال میشم نظر شما را در مورد وبلاگ خودم بدو ن (نقاط قوت وضعف)
با تشکر